من می خوانم تا تو اشک بریزی


رویای خیس

 

امشب دلم گرفته س...بیا کنارهم باشیم،من می خوانم تا تو اشک بریزی و دلمان را بار دگر به آتیش یار شعله ور سازیم و پریشان شویم...

ساده آغاز کردم با دلت و صداقت دلم را فرش زیر پایت ساختم...احساسم را مثل دو شانه ای برای آرامش تو بنا کردم و دستان نحیفم را پناه دستانه تو ساختم...این همه را میدادم تا عشق تو و دلت و آن چشمان رویاییت را داشته باشم....

به یاد داری قدم هایمان بر روی زمین که آنها جایی را ثبت می کردند از رد پاهایی که به آن لحظه به لحظه عطر محبت می ساخت....

کوچه هایی که درختانش به پاکی عشقمان یا رقص می کردند و یا برگهایشان را زیر پایمان می انداختند تا از قدم گرم ما بوسه بگیرند و پرندگان با نسیم عشق برای ما آواز عشق می خواندند....

چه زیبا بود حس غرور در کنار تو در مقابل چشم هزاران غریبه....یادش بخیر چه روزهایی بود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:31 توسط داوود میرزایی| |


Power By: LoxBlog.Com